مصراع « خرد را مكن با دل اندر مغاك» در ادبيات فارسي سوم رياضي چنين معنا شده است « عقل و احساس خود را تباه مكن» و « بر خلاف عقل و احساس خود عمل نكن»
زمن پاسخ ايـن بــر به اسفنــديـار كه اي شيردل مهتر نامدار (بهمن)
هــر آن كس كه دارد روانش خرد ســر مـايــــة كــارها بنــــگرد
به گيتي بر اين سان كه اكنون تويي نبايـــد كه دارد ســر بـدخويي
به پوزش كنـــم نــرم خشم ورا ببوســم سر و پا و چشــم و را
همـه هر چه گفتـــم كنون ياد دار بگــو پيش پرمـــايه اسفنــديار
كه دستان بــد گوهر ديوزاد به گيتي فزون زيــن ندارد نــژاد
بيامــد بگسترد سيمــرغ پر نــديــد اندرو هيــچ آيين و فر
بدو گفت رستم كه آرام گير چه گويي سخن هاي نادل پــذير
نياكانــت را پادشاهــــی زماست و گرنه كسي نـام ايشان نخواست
مرا خواري از پوزش و خواهش ست و زين نرم گفتن مــرا كاهش ست
بـدو گفت رستــــم كه اي نامـــدار هميشه خــرد بــادت آموزگار
هر آن مي كه با تو خورم نوش گشت روان خــردمند را توش گشت
كه مــن هر چه گفتــم به جاي آورم خــرد پيش تو رهنمــاي آورم
بياساي يــك چند و بر بد مكــوش سوي مردمي يا ز و باز آر هوش
بيامــد چنين تــا لب هيــرمند همه دل پر از باد و لب پر از پند
گذشت از لب رود و بالا گفت همي مـانـد از كار گيتي شگفت
بترس از جهان دار يزدان پاك خرد را مكن با دل اندر مغاك
تو با من به بيداد كـوشي همـي دو چشم خرد را بپوشي همي
با تشکر از : http://khajavialireza.blogfa.com