لهجه در زبانی واحد، ممکن است که به دلایل تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، مردم مناطق مختلف، گفتار خود را متفاوت از گفتار مردم منطقه ای دیگر ادا کنند. این اختلاف که عمدتاً آوایی و واجی است و با آهنگ خاصی ادا میشود، مثل شیرازی، کرمانی، یزدی و اصفهانی که همگی لهجه های زبان فارسی هستند و سخنگویان آنها سخنان یکدیگر را به درستی متوجه می شوند.
اما در توصیف گویش اینکه لهجه های یک زبان ممکن است در طول تاریخ و به دلایل مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، چنان از هم فاصله گرفته باشند که تفاوت گفتار در آنها علاوه بر آهنگ کلام، از نظر آوایی، واژگانی و دستوری چنان متفاوت باشند که فهم سخنان هر یک برای دیگری کم و بیش دشوار نماید. برای مثال گویش های دوانی، کنده ای و لاری را در نظر گیرید که گرچه همه از شاخۀ جنوب غربی زبان های ایرانی و با هم خویشاوند اند، اما به دشواری سخنان یکدیگر را متوجه می شوند.
در مقایسه ی لهجهها و گویشها نیز آن ها را با فارسی معیار مقایسه می کنند نه با فارسی گفت و گویی.
فارسی معیار، در واقع فارسی آموزش است، یعنی ما وقتی می خواهیم بنویسیم به فارسی گفت و گویی نمی نویسیم. البته ممکن است برخی به عنوان یک سبک آن را به کار ببرند، ولی همه متوجه می شوند که این فارسی معیار نیست. نوشتن را باید آموزش دید، حرف زدن را هر کسی در خانواده یاد می گیرد ولی مساله ی نوشتن چیز دیگری است. فارسی معیار همانی است که آن را می نویسیم و همان است که تا آموزش نبینیم نمی توانیم آن را خوب بنویسیم. برای خوب نوشتن باید آموزش دید.