تا آنجایی که تجارب شخصی من تا به حال بوده است، می توان 2 علت برای این اصل بر شمرد.
پاسخ خود را با سخنی از برایان تریسی شروع میکنم که می گوید: " اگر قرار باشد چند قورباغه را قورت دهید از زشت ترین آنها باید شروع کنید."
اولین نکته این مطلبی که شما فرمودید بار روانی آن است، با شروع کردن از مشکلات سخت تر و پیچیده تر این انگیزه برای شما باقی می ماند تا بر روی مسائلی که ساده تر است وقت بگذارید، اما در غیر اینصورت با اتمام کارهای ساده به علت ارضای نسبی حس تکامل طلبی شما، انگیزه ای برای کارهای سخت تر باقی نمی ماند. و دیگر اینکه با در قرار دادن خود در شرایط اضطرار است که می توانید خود را همواره پویا نگاه دارید.
نکته دوم و به مراتب مهم تر که اهمیت خود را در پروژه های نرم افزاری به رخ می کشد، این است که هر چه مشکل و باگ بزرگ تر باشد ساید افکت های آن بیشتر است. بدین سان، اگر شما در ابتدا اقدام به حل مسائل ساده تر کنید ، پس از حل کردن مسائل بزرگتر و اصلی ممکن است مجددا کارکرد قسمتی که قبلا اصلاح شده است نیز به هم بریزد و مجددا نیازمند تغییر باشد.