0 امتیاز
قبل در گوناگون توسط (0 امتیاز)

hit the road

راهی شدن

 

start a trip

شروع کردن یک سفر

 

Meaning: leave a place or begin a journey

ترک یک مکان یا شروع یک سفر

 

EXP: It’s already 11: 20. Let’s hit the road.

الان ساعت 11:20 شده است. بیایید راهی شویم.

 

stick around

همین دور و برها پلکیدن/ همین دور و اطراف بودن

Meaning: stay in the same place for a bit longer

کمی بیشتر در همان مکان ماندن

 

EXP:  Stick around. Holly’s band is going to play soon.

همین دور و اطراف باشید. گروه هالی به زودی اجرا خواهد کرد.

 

venture off the beaten path

رفتن به جاهای بکر

 

go to places others don’t visit

رفتن به جاهایی که دیگران از آن بازدید نمی کنند

 

Meaning: visit a place that is not well-known to the general public ,usually located in a secluded area

بازدید مکانی که برای عموم مردم شناخته شده نیست، و معمولاً در یک منطقه خلوت قرار دارد

 

EXP:  Jeep Patriot may be a good option for buyers who like to venture off the beaten path.

جیپ پاتریوت می تواند گزینه خوبی باشد برای خریدارانی باشد که دوست دارند به جاهای بکر بروند.

 

be in the middle of nowhere

در جای خیلی پَرتی بودن

 

Meaning: be in a place that is far away from where most people live

بودن در مکانی که از محل زندگی اکثر مردم دور است

 

EXP:  I’ll need a map to find that building — it’s in the middle of nowhere.

من برای پیدا کردن آن ساختمان به نقشه نیاز دارم – در جای خیلی پرتی است.

 

itinerary

برنامه مسافرت/ جزئیات سفر

 

travel plan

برنامه سفر

 

Meaning: a plan of a journey that a person is going to make, including information about when and where he/she will travel

برنامه سفری که شخصی قرار است داشته باشد، شامل اطلاعاتی در مورد زمان و مکان سفر

 

EXP:  First-time travellers tend to be extremely specific in their itineraries and end up with itineraries that are too rigid.

مسافرانی که برای اولین بار سفر می کنند تمایل دارند در برنامه های سفر خود بسیار دقیق باشند و در نهایت برنامه های سفر بسیار سختی را تهیه می کنند.

 

luggage

بار سفر

 

Meaning:  bags and suitcases that a person takes on a journey

کیف ها و چمدان هایی که یک فرد به سفر می برد

 

EXP:  Some changes to carry-on luggage restrictions have been announced.

برخی تغییرات در محدودیت های مربوط به وسایلی که می توانیم با خود به داخل هواپیما ببریم اعلام شده است.

 

 travel light

 سبک سفر کردن

 

Meaning: travel with limited luggage and belongings

سفر با چمدان و وسایل محدود

 

EXP:  I prefer to travel light and rarely need more than one suitcase.

من ترجیح می دهم سبک سفر کنم و به ندرت به بیش از یک چمدان نیاز دارم.

 

 در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در این آموزش آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با مسافرت در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است. در مقاله کالوکیشن ها و لغات موضوعی ایلتس با عنوان مسافرت  شما می توانید فهرستي از کلمات و اصطلاحات مربوط به مسافرت که کاربرد زیادی در آزمون آیلتس دارند را به همراه معني و مثال از آنها مطالعه کنید

 

سوالات مشابه

0 امتیاز
0 پاسخ 9 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 9 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 13 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 13 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 13 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 16 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 12 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 14 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 18 بازدید
0 امتیاز
0 پاسخ 10 بازدید
سوال شده 3 ماه قبل در گوناگون توسط rama (0 امتیاز)
...